این وبلاگ به بحث درباره عقاید وهاییون ، شبهات مطرح شده درباره شیعه ها و... بحث می کند
این وبلاگ به بحث درباره عقاید وهاییون ، شبهات مطرح شده درباره شیعه ها و... بحث می کند
من می روم تنها تر از تنها خداحافظ
ای مهربان در خواب و در رویا خداحافظ
ای کاش فرصت بود تا این درد سنگین را
فرصت نشد یک درد دل حتی ، خداحافظ با اینکه در شهر شما هر روز می مردم
اما کسی نشناخت دردم را خداحافظ
من بودم و یک کوچه بی رهگذر هر روز
بی یک سلام ، احوالپرسی یا خداحافظ
غریبه
شنبه 16 مهرماه سال 1384 ساعت 18:01
ديگه دلت نمی خواد برگردی ؟
خيلی وقته مطلب نمی نويسی ! از کی تا حالا عاشق می تونه عشقش رو فراموش کنه ؟ يه روزی برمی گرده مطمئن باش . اصلا شايد تو رفته باشی هان ؟ پس برگرد ،
بيا برگزد تا خونه از عادتت سير نشده
تا نگاش با يک نگاه تازه درگير نشده
چی شد ؟؟؟ رفتی دیگه هم بر نگشتی ؟!!! تا کی ؟؟؟
دلم برا نوشته هات تنگ شده ... برگرد نه به خاطر باران ... به خاطر من... خواهش می کنم