ضد وهابییت

این وبلاگ به بحث درباره عقاید وهاییون ، شبهات مطرح شده درباره شیعه ها و... بحث می کند

ضد وهابییت

این وبلاگ به بحث درباره عقاید وهاییون ، شبهات مطرح شده درباره شیعه ها و... بحث می کند

هدیه


پرسیدی: الهه چه خبر از نذرت؟... آخ عزیز... عزیز
عاشق منم... که یار به حالم نظر نکرد.................. آره! درست روز تولدم .... چهل روز عهد من تمام شد و ساقی آن مواعید که کرده بود از یادش برفت... ... نوشته بودم که چقدر منتظر هدیه اش هستم برای تولدم.... چه شد؟ چقدر کرمش کمتر از آن بود که نصیب چون منی شود...
آخ... چقدر چله را در مقدم عشقش شکستن دوست دارم ... دوست داشتم... اما نشد ! اما یار به حالم نظر نکرد... یار به حالم نظر نکرد... یار به حالم نظر نکرد
.... ....
نه ! چه کسی میگوید چهل روز تمام شد ... آنقدر سی و نه را تکرار میکنم تا خودش چهل را بنویسد.... شاید روی سنگ قبرم ... چهل چله باید بگذرد تا شاید بر من گذری کنی... گاهی... نگاهی... آهی ...

!!! گفت نه

    گفتم اجازه ی دل هست گفت نه               واحتمال پنجره را بست گفت نه

    گفتم که چشمهای تو را خواب دیده ام       یک شب حوالی بن بست گفت نه

    گفتم که پای تمامی این شعرها       امضای خیس چشمهای تو هست گفت نه

    تقصیر او نبود خجالت کشیده بود          از دستهای دیگر در دست گفت نه 

    پاییز بود و محوطه غمگین و بی صدا         او با تکان سر و دست گفت نه

    او رفت و جمعه ی من پر شد از غزل      تقویم شعرهای مرا بست گفت نه

!!! من نبودم

من نبودم
کسی که در خانه ات را کوبید
من نبودم
کسی که به تو سلام کرد
من نبودم
....کسی که سالها عاشق تو بود
و هر جا که میرفتی
... دنبالت می کرد

           **********
دروغ گفتم
من بودم
من همان بودم 
که تو هیچ وقت
 .... نخواستی ببینی
با این حال
 آری ! من بودم
که عاشق تو بود
هنوز هم عاشقت هستم
....حالا این را با صدای بلند فریاد می زنم
و تو گریه می کنی
: و می گویی
 ...(( چرا این را زودتر نگفتی؟! ))

!!! آینه

یک آینه خریده ام
که از توی آن
تصویر تو مدام
به من لبخند می زند،
یک آینه خریده ام
که توی آن
مادرم هست
و مادرت
پدرم
و پدرت
توی آینه من
همه دارند راه می روند....
آدمهای دیروز
و امروز
و همه آدمهایی که هنوز نیامده اند
و تو در میان آینه
 با من حرف می زنی ،
می خندی
خوش می گذرانی
و مرا با انگشت
به همه نشان می دهی
و باز می خندی
می روی
می ایی
و من ذره ذره کمرنگ می شوم،
          
            ****
یک آینه خریده ام
که توی ان
همه زندگی  می کنند
عاشق هم می شوند ،
و به من نگاه می کنند
در آینه من
تصویر همه هست
به جز خودم ....

 تولدت مبارک